سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خط سرخ شهادت
قالب وبلاگ

باز یادی از منور میکنم
یادی از بیسیم و سنگر میکنم

باز یاد جبهه و ایام عشق
یادی از تن های بی سر میکنم

یادی از سربند و پوتین و پلاک
یاد آن دلهای پاک پاک پاک

باز گویی در دلم غوغا شده
یادی از یاران حیدر میکنم

آن غیوران و یلان صف شکن
آن سبکبالان عاشق بر وطن

گر زبان قاصرشود در وصفشان
دیده را با یادشان تر میکنم ...


شادی روح شهدا وامام شهدا صلوات

 

 

خط سرخ شهادت

 

 

تصویر پخش شده از تلویزیون عراق پس از عملیات کربلای 4

 

 

اینجا کلیک کنید



[ سه شنبه 94/3/19 ] [ 8:0 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]

برخاک افتاده اند که خاک به دشمن ندهند.

اینجا جاده  اهواز-  خرهشهر است.از یک گردان فقط پنج نفر زنده مانده بود.

 

خط سرخ شهادت

 

روحشان شاد و یادشان گرامی باد.گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

 

خط سرخ شهادت


[ سه شنبه 94/3/12 ] [ 10:40 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]

 

 

  برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا

 روی سیم خاردارها بخوابه

 و بقیه از روش رد بشند.داوطلب زیاد بود ...

   قرعه انداختند. افتاد بنام یک جوان 

همه اعتراض کردندبه غیر از  یک پیرمرد!

گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! "

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همان  جوان  .

جوان بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو ی سیم خاردار.

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.

همه رفتن الا پیرمرد. گفتند: " بیا! " گفت " نه! شما برید!

من باید باشم تا بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!


[ یکشنبه 94/3/10 ] [ 11:0 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]
محمد مهدی کازرونی در سال 1339 در روستای سعدی از توابع کازرون به دنیا آمد. او در سال 1362 در حالی که فرماندهی طرح و عملیات لشکر 41 ثارالله را بر عهده داشت،در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید. از وی دو فرزند دوقلو بر جای مانده است که حکایت نامگذاری شان شنیدنی است. دو قلوهایش که به دنیا آمدند برای نام گذاری شان ، حاج مهدی گفت: هر چی قرآن بفرماید. قرآن را که باز کرد، آیه آمد «بشیراً و نذیر»ً.اسم پسرهایش را گذاشت بشیر و نذیر.

شهید محمد کازرونی



بشیر و نذیر این  عکسها  یادگاری متفاوت با پدرشان دارند. این چند تا عکس تقدیم می شود به همه آنان که همیشه به یاد دارند چه بهایی برای آن چه امروز برپای ایستاده پرداخت شده است. شادی روحش صلوات.

 

شهید محمد کازرونی

 

من نوشت :

 

ما آدم‌ها که ادعا داریم رسیدن به شما خیلی آسان است، کجای زندگی شما را می‌فهمیم؟ وقتی کودکی‌تان جهاد بود، نوجوانی‌تان جهاد بود، جوانی‌تان جهاد بود و سرانجام‌تان شهادت.

 

شهید محمد کازرونی

 

 من نوشت :

 

راستی، محبتِ فرزندانت را کجای دلت گذاشتی که نتوانست جلویت را بگیرد، شوقِ جهاد؟

 

 

شهید محمد کازرونی

 

اَللهّمَ صَلّ عَلی مُحَمَد وَ آلِ مُحَمد وَ عَجِل فَرَجَهُم وَاحْشُرنا مَعَهُم وَ الْعَن اَعْدائَهُم اَجْمَعین

ان شاءالله که شفاعت این بزرگمرد در روز حشر، نصیب همه بشه

التماس دعا

منبع :

وبلاگهای خودم در بلاگفا

نسیم شهادت وشهدا شرمنده ایم

 

 



[ یکشنبه 94/3/10 ] [ 11:49 صبح ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]

 

خدایا ما را ببخش


و روزها و هنوزها می گذرد

 و ما همچنان

 دست هامان خالی است !



 

رزمنده ای گفت : 

چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود

دستش هر جا می رفت همراه خودش می برد..

از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟

گفت: آرپی جی زن بوده

توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه

باید براش بنویسی تا بفهمه

 

من نوشت:

 

گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود

چشم و گوشمان که باز نشد هیچ،بماند!

شرمنده ی ایثارت هم هستیم  جوانمرد...

1368292645528671.png

 

 

 

 شهادت

 

اینـــــــــجا ایــــــــــران آخـــــــرالــــــــــــزمان است...


اینجا دیگر از شهیدی که بخاطر آسایش ما پاهایش را با سیم بستند...


و زنده به گورش کردند یاد نمیکنند..


و بعضی ها میگویند یاد کردن آنها مایه غم و اندوه ما میشود..!!



 

 


[ یکشنبه 94/3/10 ] [ 12:0 صبح ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]

حقیر چند وقت پیش مطلبی را در باره یکی از شهدای بزرگوار شهرستان آمل میخواندم که واقعاً تحت تاثیرقرار گرفتم ، .جریان از اینقرار بود شهید سید حسن ولی یکی از شهدای والامقام شهر آمل می باشد که وی دو کبوتر داشت وبا خود نگه می داشت وبه آنها عشق میورزید.

 

شهادت

 

خواهر این شهید بزرگوار میگوید. وقتی حسن دو دستش را باز میکرد کبوتران یک به یک روی دستانش می نشستند و وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن قرار بود با آن روانه جبهه شود.کبوتران هم تا پای اتوبوس آن شهید را بدرقه کردند ومجدداًبه خانه بر گشتند. گویا کبوتران فهمیده بودند  حسن قرار است به فیض شهادت نائل گردد.بعد از خبر شهادت سید حسن ، مادرش اصرار کرده بود دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهیدببرند.  و می گفت پسرم خیلی این کبوترها را دوست داشت.

 

شهادت

 

بنابراین خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید  می شدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند. یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکی…وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه شهید، مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت…

 

شهادت

 

 


[ شنبه 94/3/9 ] [ 10:29 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]

 

             

              گفتیم چه شد یاد شهیدان!؟


               گفتند: یک کوچه به نامشان مگر نکردیم !؟

                  آه خدایا...چقدر شرمندگی...؟!

 

 

 

در عبور از گذر لحظه ها، در تپش مدام زمین و نگاه زهرآلود زمان، دستهای ما تو را می طلبد یا مولا!
مهر در سراشیب جاده ی عمل زیر چرخهای سنگین ستم له میشود در نبودت!
تو ما را رها نخواهی کرد و ما هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی زیارت رخ چون خورشیدت، دست بر آسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار بلند مرتبه، ظهور پرشکوه تو را تمنّا می کنیم!
آقای ما!


بیا که احساس نیازمند توست!
پرنده ها در سلام صبحگاه خود تو را می خوانند و گلها به امید نوازشت رخ می نمایانند!
بیا که دستهای نا توان ما در آرزوی یاوری تو مولا، شب و روز از گونه هامان قطرات شبنم را بر می چیند و لطافت باران را به جاده های عشق می پاشد، بلکه گلستانی بسازد از گلهای ناز و اطلسی که فرش راهت باشد و خاک قدمت!
بیا که زمین تشنه ی محبت و سلام توست و زمان در نقطه ی انتظار ایستاده است..........

 

 

 هیچ قطره ای نزد خدا محبوب تر و دوست داشتنی تر از قطره اشک انسان از ترس خدا و قطره خونی که در راه خدا ریخته شده نیست و هیچ بنده ای نیست که از خوف خدا بگرید مگر آنکه خداوند متعال او را  از شراب زحمتش سیراب سازد و گریه اش را به خنده و سرور در بهشت مبدل نماید و اطرافیان او را مورد رحمت خود قرار دهد هر چند آنها بیست هزار نفر باشند و هیچ چشمی از خوف خدا پر اشک نمی شود مگر اینکه خداوند بدن او را بر آتش جهنم حرام می سازد و اگر آن اشک به صورت برسد آن صورت هرگز فقر و ذلت به خود نخواهد دید و اگر بنده ای در میان امتی گریه نماید حتماً خداوند متعال آن امت را به خاطر اشکهای او نجات میدهد./

پیامبر اکرم(ص)



به او گفتم چرا از عشق می نویسی؟ گفت:تا تو عاشقانه بخوانی.گفتم:چرا گلها در دل زمین مخفی شده اند؟ گفت:برای این که یاد زمین همیشه خوشبو بماند.گفتم:مرحم زخمهایت چیست؟ گفت:مرحم زخمهایم صبوری است.گفتم:کرخه را یادت هست؟ گفت:یاد قبرهای کنده در آن بخیر.گفتم:نخلهای کارون را یادت هست چه زیبا بودند؟گفت:عاشوراهایش زیباتر بودند.گفتم:طلائیه یادت هست؟گفت:با شقایقهای شنهایش آشنایم.
 
 
 
 

گفتم:سه راه شهادت؟ناله ای زد و گفت:آنجا میعادگاه هر عاشقی بود که با خدای خودش وعده شهادت می گذاشت. آنجا نقطه وصل آسمان به زمین بود.در انجا بود که ما همت را بدرقه کردیم.گفتم:دلم برای شلمچه تنگ است؟ گفت:یاد ستاره های اسمانش بخیر .یاد خرازی بخیر.یاد کربلای پنج بخیر.یاد ندای یا زهرا(س)بخیر.گفتم:فکه......؟ گفت:خوشا آنان که رمل های گرم سجاده عروجشان شد.او رفت و من فریاد زدم :کجا؟ گفتا:به خون.گفتم:کی؟ گفتا: کنون.گفتم:چرا؟گفتا:جنون.گفتم:نرو.خندید ورفت............

 

 

 

ای کرمت هم نفس بی کسان            جز تو کسی نیست کس بی کسان

بی کسم و هم نفس من تویی            رو به که آرم که کس من تویی

ای ز جمال تو جهان غرق نور               نور به طوق تو حجاب ظهور

جز تو کسی نیست به بالا و پست        ما همه هیچیم تویی هرچه هست

ای دو جهان محو تماشای تو                 جز تو کسی نیست شناسای تو

 

 

 

صحبت از عشق و عاشقی که به میان می آید دست  ودل  حقیر می لرزد,بخصوص وقتی سخن از کسانی باشد که عشق حقیقی را درک کرده و مسیر رسیدن به معشوق را طی کرده اند و به کمال مطلوب رسیده اند.عده قلیلی هستند که به این مرحله می رسند,همانانی که گوهر معرفت الهی را شناختند(گوهری که خداوند در روز ازل در دل آدمی تعبیه کرد و فرشتگان از درک آن عاجز ماندند که :انی اعلم ما لا تعلمون),همانانی که دلشان چون شیشه ای نازک و شفاف است,همانانی که" مشتاق پروازند و میل خزیدن ندارند زیرا شرط اول پرواز را دل کندن از زمین می دانند",حلاج بودند و اناالحق گفتند و عشق مایه قتل و شهادتشان شد."مردانی که برای دنیا آفریده نشده اند و به همین جهت است که دنیا وقتی نتوانست آنها را بفریبد دام ها بر سر راهشان می گذارد و رقبایی دنیاپرست و دون فطرت برای آنها بوجود می آورد و عاقبت آنها را با یک طرز فجیع و ظالمانه ای به دست مرگ می سپارد و جهان آنها را به لقب شهید مفتخر می سازد."




سخن گفتن از شهید  سخت است,شهید را نمی توان وصف کرد.

شهید را باید فهمید ,باید حس کرد.

وسعت شهید به فهم نمی آید ,هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند.

شهید در همه صفت های والای انسانی تجلی می یابد:در ایثار, از خود گذشتگی, عشق ,صمیمیت و...

دنیا برای شهید وسعت نداشت,نکو بود و کشته شد که:"در مسلخ عشق جز نکو را نکشند"...

بدا به حال ما که بویی از شهید نبردیم:نه نفسیم,نه قدمیم,نه قلمیم و...

مقام شهادت اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنی است و ما خاکیان محجوب چه می دانیم که این ارتزاق عند رب الشهدا است؟!

 

 

 

هر چه از شهید بگویم باز هم نتوانسته ام قطره ای از مقام والای آنان را وصف کنم که:"ما را چه رسد که با این قلم های شکسته و بیان های نارسا  در وصف شهیدان و

 

جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و سلامت خویش را از دست داده اند یا بدست دشمنان اسلام اسیر شده اند مطلبی نوشته یا

 

سخنی بگوییم.زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه عزیزانی است که برای اعتلاء کلمه حق از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند..."

 

 

 

 

 


 

 

شهید کسی است که" مقصد را در کوچ دید و از ویرانی لانه اش نهراسید."

شهید یعنی عاشق حقیقی,یعنی خود را ندیدن و تنها خدا را دیدن...

شهید یعنی سرا پا معشوق...

شهید یعنی شمع,می سوزد و روشنی می بخشد با این تفاوت که روشنی شهید دائمی و گرمایش ابدی و زندگی ساز است.

شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هموطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آنها را فدای دیگران کردند.

 




خدایا!

از من روی مگردان در حالی که به تو روی آورده ام و

 نومیدم مفرما

زیرا به تو دل داده ام...


 

 

روحشان شاد یادشان گرامی باد.

 

 

التماس  دعای فرج

 

 


[ شنبه 94/3/9 ] [ 9:21 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]






 شهادت مرگی است، انتخاب شده، مرگی که انسان به سوی آن می‌رود نه آنکه به سوی انسان بیاید و اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه می‌گیرد.
  
 ماده اصلی «شهادت» معنی حضور را می‌رساند، از این رو شهادت و گواهی در کارها و اعمال نیز به همین ملاحظه از این ماده مشتق گردیده است؛ ولی شهید در چه صحنه‌ای حضور دارد؟ آیا هنگامی که می‌خواهد این دنیا را ترک گوید شاهد و ناظر فرشتگان است؟ آیا شاهد و ناظر نعمت‌هایی است که خداوند به او عنایت می‌کند و او از همان آغاز مرگ آنها را مشاهده می‌نماید؟ - چنانچه در روایات متعددی آمده است – آیا حضورش در پیشگاه خداست که هرگز فناپذیرو نابودشدنی نیست؟ و یا …
باری، هر معنایی که داشته باشد، این مفهوم را می‌رساند که شهید مرگ ویژه‌ای دارد، سوای مرگ‌های دیگر.
نخستین بار کلمه «شهید» را پیامبر اکرم(ص) بر افرادی که در راه خدا کشته می‌شوند اطلاق کرده است. در روایتی می‌خوانیم که آن حضرت به یارانش فرمود:
جراحکم فی سبیل الله و من قتل منکم فانه شهید:
 جراحاتی که بر شما وارد می‌شود در راه خداست و هر کس از شما کشته شود، شهید است.





 شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از ((حیات معقول)) است. زیرا حیات معمولی که متاسفانه اکثریت انسانها را اداره می کند، همواره خود و ادامه بی پایان خود را می خواهد، لیکن در حیات معقول فرد آن زندگی پاک از آلودگی ها که خود را در یک مجموعه بزرگی به نام جهان هستی در مسیر تکاملی می بیند که پایانش منطقه جاذبه الهی است. لذا شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می فرماید:

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

 

(169 آ ل عمران)

و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.

شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد.

و یا در آیه ای دیگر می فرماید : ((و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون)) که در این آیه نیز به زنده بودن شهید اشاره نموده است.

در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد. از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید، مسرت و خوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید.

 




    باید توجه داشت که شرایط غسل و کفن و دفن شهید نیز از سایر کسانی که جهان را بدرود گفته‌اند، ممتاز است: شهید را با همان لباس‌هایی که بر تن دارد و بدون غسل یعنی همانگونه که بدنش به خون آغشته است، دفن می‌کنند، تنها چیزی که در مراسم دفن شهید با سایرین مشترک است، نماز است، یعنی شهید همانگونه که کشته شده فقط نماز میت بر او خوانده و دفن




سلام و زیارت کردن شهدا
    در حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده است که رسول اکرم(ص) در روز احد بالای سر «مصعب بن عمیر» ایستاد و برای او دعا کرد و سپس گفت:
    رسول خدا گواهی می‌دهد که شهدا شاهدان من نزد خدا در روز قیامت هستند. بیایید وایشان را زیارت کنید، بر اینان سلام کنید که سوگند به آنکه جانم در دست اوست، هیچ کس نباشد که بر آنها سلام کند، الا اینکه جوابش را می‌دهند و آنها از میوه‌های بهشتی و هدایای آن روزی داده می‌شوند.
    این حدیث بر زنده بودن شهدا و بر رزق و لزوم زیارت آنان دلالت دارد. و در قرآن کریم نیز آمده است:
    آنانکه در راه رضای خدا، از وطن هجرت نمودند و در راه دین خدا کشته شدند و یا مرگشان فرا رسید، البته خداوند، رزق و روزی نیکویی در بهشت ابد نصیبشان می‌گرداند و همانا خداوند بهترین روزی‌دهندگان است. خداوند به آنان در بهشت منزلی عنایت کند که بسیار به آن راضی و خشنود باشند.
    در این آیات پس از اینکه از رزق و روزی شهدا با نام رزق نیکو یاد می‌کند جایگاه آنان را در بهشت معرفی و آن را مقام رضوان و رفیع می‌داند. حقیقت رزق شهدا در جهان دیگر بر ما پوشیده است؛ لیکن می‌دانیم که رزق آنها از جانب خداست.





    
    پاداش عمل شهید
 خداوند در چند مورد به پاداش بزرگ و ضایع نشدن عمل شهید در قرآن اشاره فرموده است، از جمله: کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند و آنان را به سعادت هدایت کند و امورشان را اصلاح نماید و به بهشتی که از پیش مقامات آن را به آنها شناسانده است واردشان می‌سازد.
و جالب است که خداوند  می‌فرماید: اگر خدا می‌خواست، از کفار انتقام می‌کشید و همه را بدون زحمت جنگ شما، هلاک می‌کرد، پس برای آزمایش خلق نسبت به یکدیگر است.
  و در سوره نسا و آیه «74» می‌فرماید: کسی که در راه خدا جهاد کند و در راه خدا شهید گردد یا پیروز شود، پاداش بزرگی به او عطا خواهیم کرد.
 خداوند در آیه «82» سوره توبه می‌فرماید: بگو آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟ یا به شهادت می‌رسیم و یا پیروز می‌شویم. در هر حال خداوند خون شهید را تضمین کرده و آن را هدر نمی‌داند.
  در زمان پیامبر(ص) نیز منافقین می‌گفتند: اگر مؤمنین نزد ما بودند و به جنگ نمی‌رفتند، نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند و خدا در جواب آنها فرمود که این آرزوهای باطل را حسرت بر دل آنها خواهد کرد و خداست که زنده می‌کند و یا می‌میراند در هر وقت که بخواهد.در هر حال خداوند خون شهیدان را پاداش نیکو که همانا دخول در بهشت است عطا خواهد فرمود.




 زندگینامه شهید سید حسین علم الهدی

در سال 1327شمسی همزمان با سالروز وفات امام موسی بن جعفر ( ع ) در خانه ی روحانی متعهد و مجاهد مرحوم آیت الله علم الهدی پا به دنیا گذاشت پدر بزرگوارش سید مرتضی و مادر پارسایش نام او را حسین نهادند و از همان ابتدا حسین وار او را تربیت کردند . هر روز که می گذشت بیشتر با کلام الله آشنا می گردید و در بحگاه همگان با نوای زیبای صوت او بود که از خواب بیدار می شدند و با طنین صدایش دوستان را بسوی کلام حق فرا می خواند .

اولین مبارزه ی عملی حسین به زمانی برمی گردد که یک لانه ی فساد متشکل از رقاصه های مصری در مرکز شهر اهواز تشکیل گردید در این زمان بود که حسین و دوستانش این مرکز فساد را به آتش کشیدند و باعث فرار رقاصه های مصری از شهر شدند . در عاشورای سال 53 حسین به همراه گروهی از دوستانش یک راهپیمایی بسیار منظم و منسجم را تشکیل داده بودند در حالی که جملاتی از امام حسین ( ع )  را بر سینه چسبانیده بودند و حسین با طنین زیبای صدایش آیات قرآن که در وصف جهاد و حمایت از مستضعفین بود را تلاوت و سپس معنی میکرد .

حسین در جبهه های نبرد علیه دشمن همراه با حضرت آیت الله خامنه ای ، دکتر چمران و دیگر مسئولین برای تقسیم نیروها و موقعیت دشمن و مسائل دیگر هر روز جلساتی را در اهواز تشکیل می دادند اما حسین به چیز دیگری می اندیشید و روحش را به گونه ای دیگر پرورش داده بود او به جایی غیر از شهر تعلق داشت جایی که بتواند عشقش را به زیباترین شکل ترسیم کند و در اینجا بود که گمنام ترین و مظلوم ترین شهر که همان هویزه است را برای ادامه فعالیتهایش لنتخاب کرد شهری که کمترین تجهیزات و نیروها در آن مستقر بودند و از نظر استراتژیک و سوق الجیشی اهمیت فراوان داشت .

 

نحوه شهادت :

 حسین و یارانش برای عملیات به هویزه رفته بودند و آن روز نیز دشمن با ضرباتی که قبلا از این نیروهای چریکی نامنظم خورده بود حمله بزرگی را با انبوه تانکهای خود آغاز کرد . تانکها به حدود 50 متری خاکریزش رسیده بودند که حسین از جا بلند شد و نزدیکترین تانک را نشانه گرفت گلوله درست به وسط تانک خورد غیر از حسین دو نفر دیگر هم آر . پی . جی داشتند که دو تا تانک دیگر را هم نشانه گرفتند بقیه تانکها سرجایشان ایستادند و خاکریزها را به گلوله بستند از میان همه ی افراد گروهها فقط او زنده مانده بود که با قامت استوار از جا بلند شد و به خاکریز دیگر رفت در حالی که دو گلوله آر . پی . جی در دست داشت . پشت خاکریز خوابیده بود و پس از مدتی اولین گلوله اش را شلیک کرد در این زمان چهار تانک به ده متری خاکریزش نزدیک شده بودند این شهید بزرگوار آخرین تیر پیکان خود را رها کرد و سه تانک باقیمانده همزمان به طرف خاکریز حسین شلیک کردند و جسد پاک و مطهرش به هوا پرتاب شد و به آرزوی دیرینه و حقیقی خود که همان وصال محبوب ازلی و ابدی است دست یافت و بالاخره در دی ماه سال 60 بر اثر خیانت بنی صدر خائن در یک پاتک ، عراقی ها 120 نفر از بهترین یاران امام مظلومانه به شهادت رسانیدند . نقل می کنند پس از اشغال هویزه توسط مزدوران بعثی شخص صدام جهت بازدید منطقه به محل آمده بود هنگامی که در مقابل 120 نفر از بهترین و جان برکف ترین یاران امام و یاوران اسلام قرار می گیرد از شدت خشم دستور می دهد که اجساد را بر زمین بخوابانند و به تانکها فرمان می دهد که از روی این پیکرهای مقدس عبور کنند 

قسمتی از یادداشتهای شهید :

 

... خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است ، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت می پرداختند این خانه ی کوچک این سنگر این گودی در دل زمین این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است فریاد است غوغاست ... تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان در این چند روز با خاک انس گرفته ام بوی خاک گرفته ام رنگ خاک گرفته ام حال می فهمم که چرا پیامبر علی ابن ابیطالب را ابوتراب نامید . خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من و در دل سنگر هر دو حضور داری لحظات چگونه می گذرد عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمان کاملا ملموس است . اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی است در زمین خدا در متن پاکی نمی تواند تکرار پذیر باشد آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم ...

 

 

 

 


روحش شاد ویادش گرامی باد

 

بقلم ت- منصوری


[ شنبه 94/3/9 ] [ 9:0 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]

 تا ابد به آنهایی که وقت تشنگی شدید  و بی آبی

قمقمه ها راخاک می کردند تا کمتر یاد آب بیفتند

مدیــونیــم

 

 

مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن،
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن،
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن؛
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را
شهید سعید زقاقی



[ شنبه 94/3/9 ] [ 8:56 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]
 
f4061775d9ebb4f6cba1fa617604a90b-425

قربون دلِ مادرانِ شهدای جاویدالاثر 

مغازه دار میگفت :

بیست و نه ساله هر وقت میره از خونه بیرون، کلیدشو میده به من...

میگه: شاید پسرم وقتی بر میگرده من نباشم ...

کلید رو بده بره استراحت کنه،

آخه تازه از راه رسیده خسته اس.....


[ شنبه 94/3/9 ] [ 8:54 عصر ] [ ت-منصوری ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اینجا محلی است برای اینکه خارج و جدا از فضای جامعه ، کمی با شهدا باشیم . جایی برای کسانی که می خواهند در این بازار رنگین اینترنت ، چشمان و دل خود را بیمه کنند تا از دست فتن آخرالزمان در امان بماند . محلی برای یادآوری رشادت ها و رشیدانی که در طول 8 سال دفاع مقدس و در طول زمان پیروزی انقلاب و در طی سالهای بعد از خاتمه جنگ به شیوه های مختلف به این مرزو بوم خدمت کردند و با جانثاری خود ، عرشیان خدا را برای تحسین به فرش کشیدند . خصوصا کسانی که به عشق مادر سادات تا پایان این دنیای خاکی برای بشریت ناشناس ماندند . آری اینجا قرارگاه پروانگانی است که به گرد شمس ولایت گشتند و اینگونه خود را جاودانی کردند . هر چند که ناچیزیم ولی حداقل با یک صلوات برای تمامی حماسه سازان صدر اسلام تا عاشورائیان ایران ارادت خود را به آنها گوشزد کنیم تا ما را فراموش نکند . ان شاءالله
امکانات وب


بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 173727