نمي گويم دو تا فرقش به محراب عبادت شد
علي (ع) از استخوان مانده در حلقوم راحت شد
شب وصل است و او را خوش ترين ساعات و اوقات است
طبيب عالمي مجروح و ممنوع الملاقات است
علي (ع) ساعت به ساعت مي رود تا مرز بيهوشي
چراغ عشق و ايمان مي گذارد رو به خاموشي
صداي واعليا تا به گردون مي رود امشب
ز چشم زينب و فرق علي (ع) خون مي رود امشب
دگر بر ديد? محراب و منبر پاي مولا نيست
دگر در سفر? ايتام کوفه نان و خرما نيست
ز فرقش خون دل هايي که مولا خورده بود آمد
زماني را که عمري انتظارش برده بود آمد
تو کافر ، زاد? ملجم ، جهان زير و زبر کردي
که بعد از مصطفي با تيغ خود شق القمر کردي
تو اي دنيا به زير گِل علي را با چه دل بردي؟
تني را ، ني که دنياي فضيلت را به گِل بردي
غم امشب از در و ديوار هاي کوفه مي بارَد
زمين را خاک بر سر شد ، زمان گم کرده اي دارد
ز بس درد دلش را چاه هاي کوفه بشنيدند
به آهش اشک باريدند تا آنجا که خشکيدند
کمر از بهر جور او مبند اي آسمان ديگر
مبند آن آسمان را دست ها در ريسمان ديگر
علي دست خدا امشب به جنت مي نهد پا را
پيمبر آورد با خود، به استقبال زهرا را
ملاقات علي و فاطمه باشد تماشايي
ز مظلومي کند مظلوم? ديگر پذيرايي
به محراب نماز امشب عجب شق القمر گشته
ببين مولاي مظلومان به خونش غوطه ور گشته