خط سرخ شهادت |
در سی سی یو کنار تخت پدر بزرگش ،مرد پیری بستری شده بود .ساعت 8/30صبح بود حس کرد. حال پیرمرد خیلی بد شده است .پیرمرد ناتوان داشت جان می داد و کسی کنارش نبود.به هر زحمتی بود تخت پیرمرد را رو به قبله گذاشت .هنوز هوش وحواس پیرمرد برجا بود و چشم هایش را یکی در میان باز میکرد.جوان ،شهادتین را برایش آرام خواند وپیرمرد تکرار میکرد.سپس اسم ائمه را یکی یکی آرام می شمرد و پیرمرد هم تکرار می کرد.دست های پیرمرد را گرفت وخواست با او «یا حسین »بگوید. پیر مرد یا حسین را هم گفت وجان داد. پرستار وارد اتاق شد وبا داد وبیداد به جابجائی تخت اعتراض کرد. جوان توضیح داد که این پیرمرد داشت جان می داد ومن فقط برایش شهادتین خواندم و رو به قبله اش کردم . پرستار ،چند لحظه مبهوت به جوان وپیرمرد نگاه کرد.چشمانش نمناک شدوگفت :این پیرمرد ،مسیحی بود!!! عاقبت همه بزرگواران بخیری وشادی
[ چهارشنبه 94/6/11 ] [ 1:0 عصر ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |