خط سرخ شهادت |
[ چهارشنبه 94/3/27 ] [ 10:7 عصر ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره نیمه جان در آوردیم چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر چقدر آینه و شمعدان در آوردیم لبان سوختهات را شبانه از دل خاک درست موسم خرما پزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم عجیب بود که آتشفشان در آوردیم به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم و نان در آوردیم برای این که بگوییم با شما بودیم چقدر از خودمان داستان در آوردیم و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم [ چهارشنبه 94/3/27 ] [ 4:28 صبح ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها... [ چهارشنبه 94/3/27 ] [ 4:14 صبح ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
یاد پلاک بخیر که شماره ی پرواز بود ؛
[ چهارشنبه 94/3/27 ] [ 3:47 صبح ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
شهید عــرب را می شناسید ؟
روایت نحوه شهادت جانسوز علی عرب به زبان همرزمش / از برنامه راز پروانه ها - رادیو جوان /
ما زنـــده زنـده سوختیم و دم نزدیم قیـــمت مبنای عشـــق را کم نزدیم تفنگ هم قدمان بود و جنگ بازی مان مردانه جنگیدیم و بازی را به هم نزدیم دانش آموز کرمانی که در شب عملیات کربلا یک، کوله ی خرج آرپیچی اش مورد اصابت قرار گرفت
و بدنش با شعله های آتشی به مراتب سوزانتر و پرسرعت تر
از اشتعال بنزین، شروع به سوختن کرد .
او حتی یک آخ هم نگفت، تا نکند دشمن که در نزدیکی شان قرار داشت، متوجه شود و عملیات لو برود.
آن شب علی چهار ساعت سوخت و دم بر نیاورد ...
شادی روح شهدا صلوات اللَّهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم ___________________________________________ [ چهارشنبه 94/3/27 ] [ 3:21 صبح ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
به یاد شهدا،جانبازان و ایثارگران
وبیاد همه فرزندان شهدا
این عکس شرح ندارد
ولی درد دارد.... درد... [ دوشنبه 94/3/25 ] [ 4:53 عصر ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد، لبخند تلخی زد و گفت:بچه ام سرش میرفت اما قولش نمی رفت!
دلنوشت : تلنگر کوچکی است باران، وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست [ شنبه 94/3/23 ] [ 9:58 صبح ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی
[ جمعه 94/3/22 ] [ 7:58 عصر ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
[ جمعه 94/3/22 ] [ 1:20 عصر ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
با گریه های نیمه شبش خو گرفنه بودم از خاطرات همرزم شهید
[ جمعه 94/3/22 ] [ 12:42 عصر ] [ ت-منصوری ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |